هستی من
|
|
راست می گفتند همیشه زودتر از آن که بیندیشی اتفاق می افتد من به همه چیز این دنیا دیـر رسیدم زمانی که از دست می رفت و پاهای خسته ام توان دویدن نداشت چشم می گشودم همه رفته بودند مثل "بامدادی" که گذشت و دیر فهمیدم که دیگر شب است "بامداد" رفت رفت تا تنهایی ماه را حس کنی شکیبایی درخت را و استواری کوه را... من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم به حس لهجه "بامداد" و شور شکفتن عشق در واژه واژه کلامش که چه زیبا می گفت "من درد مشترکم" مرا فریاد کن...!
ای فدای روی همچون ماه تو...
گشته ام من واله و شیدای تو...
اب دریا را اگر نتوان کشید...
میتوان نوشید از دریای تو.....
نظرات شما عزیزان:
غزل
ساعت12:43---10 آبان 1391
واییی اینم خیلی قشنگ بود
|
سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:, |
|
|
|